روزی انوشیروان بر بزرگمهر خشم گرفت و در خانهای تاریک به زندانش افکند و فرمود او را به زنجیر بستند. چون روزی چند بر این حال بود، کسری کسانی را فرستاد تا از حالش پرسند. آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان. بدو گفتند: در این تنگی و سختی تو را آسودهدل میبینم! گفت: معجونی ساختهام از شش …
Read More »